نگاهی دیگر | ||
|
همه چی آرومه / تو به من دلبستی
چه زیباست که آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشیم ؛ دوست بداریم ! دقیقا کاری که خدا با تو می کند...
به قـــولِ بابام ديکتـاتـور اون بچّه ي دو ساله ست که بيست نـفر مجبورند به خاطــر اون کـارتون نگاه کنند به قـــولِ داييم اگه خر اعتماد به نفس بعضي ها رو داشت الان سلطان جنگل بود... به قـــولِ لامارتين شاعر فرانسوي به قـــولِ مارتين لوتر کينگ به قـــولِ مايکل اسکوفيلد به قـــولِ خسرو گلسرخي به قـــولِ زنده يادحسين پناهي به قـــولِ پروفسور حسابي به قـــولِ والت ويتمن به قـــولِ ژان پل سارتر به قـــولِ مارک تواين به قـــولِ برتراند راسل با گره ی دیروزم … نحسی ی سیزده بدر نشد بخت بازوان ِ مرا ، تنهــا آغوش ِ تو باز خواهد کرد… به امید امدنت یوسف زهرا جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد. جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد. احمد شاملو
عرض ارادت به سبك لاتي لوتي ها آقا ما تف، شما آبشار نیاگارا ما بدبخت حقیر، شما کوروش کبیر ما واشر، شما ارباب حلقه ها ما طرح مسکن مهر، شما برج العربی ما مینیمم نسبی، شما ماکسیمم مطلق ما مداح، شما دی جی! آقا اصن ما قیژقیژ دیال آپ، شما امواج وایرلس آقا ما پراید، شما پرادو آقا ما باد بزن دستی، شما کولر گازی نانو آقا ما امشب، شما هزار و یک شب! آقا ما پت ومت، شما آیکیو سان آقا ما بخیه، شما چفیه آقا ما شب تار، شما صبح امید! آقا ما ورزش از نگاه دو، شما برنامه نود! آقا ما فـــ، شما فرحزاد ! آقا ما بتمرگ، شما بفرما! آقا ما هی آره، شما هی نه ... آقا ما شورش قبیلهای، شما گفتگوی تمدنها آقا ما لکنت زبون، شما سخنگوی دولت ! آقا ما پوچ، شما گل ! آقا ما بنال بینیم با ...، شما خواهش میکنم بفرمایید آقا ما چی کوفت میکنی ...، شما چی میل داری عزیزم؟! آقا ما فلافل شما، مدیر عامل پخش فراوردههای گوشتی آقا ما مخـمون تاب داره، شما حیـاط ویلاتون! آقا ما افتاده، شما پاس کرده آقا ما کولر آبی، شما کولر گازی ال جی آقا ما برف، شما بهمن آقا ما چاکریم، شما نایس تو میت یو آقا ما کوله پشتی، شما کوله باری از تجربه آقا ما "صرفا جهت اطلاع و فاقد هرگونه ارزش"، شما "کپی برابر اصل- ثبت با سند برابر است" آقا ما بله قربان- بله قربان ...، شما سلطان آقا ما علوم اول راهنمایی، شما فیزیک انتگرال آقا ما تقویم جیبی، شما موسسه ژئو فیزیک! آقا ما سه کله پوک، شما سه تفنگدار آقا ما کته، شما بیف استروگانف آقا ما جرز لای دیوار، شما پتروس فداکار آقا ما فلافل، شما هات رویال برگر با پنیر و قارچ آقا ما بن کارگری، شما بن تخفیف دیزنی لند آقا ما سوختگی درجه ۳، شما برنزه شکلاتی آقا ما آب حوض، شما شیر موز آقا ما عشق و عاشقى، شما عقل و منطق ... آقا ما بتمرگ، شما بفرما! آقا ما یه نقطه توی فضا، شما مبدا مختصات شما ماهیچه، ما اشکنه آقا ما پنج کیلومتر تا بهشت، شما ۲۴ آقا ما سیمبیان، شما آندروید آقا ما nokia 1100، شما vertu آقا ما آپارات، شما یوتیوب آقا ما کلوب، شما فیسبوک آقا ما جرقه، شما بیگ بنگ آقا ما سحابی، شما کهکشان آقا ما آهنربا، شما سیاهچاله آقا ما متر، شما سال نوری آقا ما سفیر امید، شما اتلانتیس آقا ما منجم آماتور، شما اختر فیزیکدان آقا ما تلویزیون کمدی، شما سه بعدی آقا ما مارمولک، شما تمساح آقا ما cd، شما بلو ری آقا ما چوق لباسی، شما توتال کر آقا ما چرتکه، شما الجبرا آقا ما x=2، شما E=mc2 آقا ما میریم اغذیه، شما برین پدیده آقا ما مستشار شما، جهانگیرشاه دولو آقا واسه شما میگن علف باید به دهن بزی شیرین بیاد اما واسه ما میگن این الاغ هر یونجهای که جلوش باشه میخوره! آقا ما ... آقا ما .
یک ترانه می تواند لحظه ای را تغییر دهد یک ایده می تواند دنیایی را عوض کند یک قدم می تواند سفری را آغاز کند اما یک دعا می تواند هر ناممکنی را ممکن کند . . .
زنـــــــــــدگی عمــــــــــل کردن است. این شکر نیست که چای را شیرین می کند بلکه حرکت قاشق چای خوری باعث شیرینی می شود . . .
پسری از مادرش پرسید:
چگونه می توانم برای خودم زنی لایق پیدا کنم؟
نگران پیدا کردن زن لایق نباش ، روی مردی لایق شدن تمرکز کن مشکلات امروز تو برای امروز کافیست،مشکلات فردا را به امروز اضافه نکن...
کورش کبیر میگوید: بودن با کسی که دوستش نداری ونبودن با کسی که دوستش داری همه اش رنجه!پس اگر همچون خود نیافتی مثل خدا تنها باش
آفتابگردان دنبال خورشید می گشت،ناگهان ستاره ای چشمک زد،آفتابگردان سرش را پایین انداخت.آری.....گلها هیچوقت خیانت نمی کنند
خدایا!
حقیقتش داشتم دنبال مطلب می گشتم که یهو چشمم افتاد به شعر سهراب دوباره خوندمش گفتم بد نیست که برای شما هم بزارم تا شاید با خوندنش حال و هواتون عوض بشه ........ به سراغ من اگر میآیید،
فلسفه تنهایی را هر چقدر هم خوب ببافند ٫ بی قواره بر تن آدم زار می زند ....
دل های پاک خطا نمیکنن ... سادگی میکنند و امروز سادگی پاک ترین خطای دنیاست ....
دوستی می گفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند. تعدادی هم برای در اواخر دوران تحصیل، باهم ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند. امروز خبردار شدم که آگهی هیـچ کس زنده نیست… همه مُردند …
یک روز خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک
پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا
برای سفرشون آماده بشن!
در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند.
در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز
کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که
نمک نیاوردند!
پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد
از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.
لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او
سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!
او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره.
خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.
سه سال گذشت… و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال … شش سال … سپس در سال
هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام
کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.
در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،«
دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم
چون
در آفریقا كسی نمی دانست 'غذا' یعنی چه؟ در آسیا كسی نمی دانست 'نظر' یعنی چه؟ در اروپای شرقی كسی نمی دانست 'صادقانه' یعنی چه؟ در اروپای غربی كسی نمی دانست 'كمبود' یعنی چه؟ و در آمریكا كسی نمی دانست 'سایر كشورها' یعنی چه؟
زندگي مثل دوچرخه سواري مي مونه واسه حفظ تعادلت هميشه بايد در حرکت باشي. (آلبرت انيشتين)
لحظه ها را ميگذرانديم تا به خوشبختي برسيم غافل ازاينکه خوشبختي درآن لحظه هائي بود که گذرانديم. (دکتر علي شريعتي)
خدايا ! تو اين روزای باقی مونده تا عيد
هيچ پدر و مادری رو شرمنده بچه هاش نكن
" آمین "
بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد
با تو، همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
... ادامه مطلب ما که هستیم؟ ما که هستیم؟ یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟ دست ها بالا رفت.او گفت:من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم. او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟ باز هم دست ها بالا بودند.او جواب داد خوب. اگر این کار را کنم چه؟ او پول ها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد بعد آنها را برداشت و گفت: مچاله و کثیف هستند حالا چه کسی آنها را می خواهد؟ بازهم دستها بالا بودند سپس گفت: هیچ اهمیتی ندارد که من با پولها چه کردم شما هنوز هم آن ها را می خواستید چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار می ارزید. اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم، مچاله می شویم و با تصمیم هایی که می گیریم و حوادثی که به سراغ ما می آیند آلوده می شویم . و ما فکر می کنیم که بی ارزش شده ایم اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد. شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید. کثیف یا تمیز،مچاله یا چین دار شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید. ارزش ما در کاری که انجام می دهیم یا کسی که می شناسیم نمی آید ارزش ما در این جمله است که: ما که هستیم؟ هیچ وقت فراموش نکنید که شما استثنایی هستید
نظر دکتر شریعتی در مورد فقر را بدانید
اسلام بر خلاف مذاهب دیگری که توجیه کننده ی فقر را مناسبات زندگی اجتماعی میدانند، بزرگترین آموزش یافته ی مکتبش ابوذر میگوید: “وقتی فقر وارد خانه ای میشود، دین از درب دیگر خارج میشود” و یا پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) که بنیانگذار مکتبی است که همه ما مسلمانان به آن اعتقاد راسخ داریم چه شیوا و ساده بیان فرموده است: “من لا معاش له لا معاد له” کسی که زندگی مادی ندارد زندگی معنوی هم نخواهد داشت. چون؛ شکم خالی هیچ ندارد، جامعه ای که دچار کمبود اقتصادی و مادی است مسلماً کمبود های معنوی بسیاری خواهد داشت و آنچه را که در جامعه های فقیر، آنرا اخلاق و مذهب می نامند، متاسفانه معنویت در آن جایی ندارد.
میخواهم بگویم؛ فقر همه جا سر میکشد … فقر ، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست …فقر ،حتی گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند… فقر ، چیزی را “نداشتن” است ؛ ولی آن چیز پول نیست ؛ طلا و غذا هم نیست … فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند … فقر ، اعجوبه ایست که بشکه های نفت در عربستان را تا ته سر میکشد … فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند … فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد میکند … فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند … فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود … فقر ، همه جا سر میکشد …
فقر ، شب را “بی غذا” سر کردن نیست … فقر ، روز را “بی اندیشه” سر کردن است …
وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَة خود را با دست خود به هلاکت میفکنید
در فولكلور آلمان ، قصه ای هست كه این چنین بیان می شود : طنز؛ عقده های خودمانی! یادمه بچه گی هام یه فامیل داشتیم که همیشه می گفت: تو یه چیزی میشی ... تو یه چیزی میشی ... واقعا سق سیاهی داشت و چشم شوری که بعد از این همه سال هیچی نشدم ... همه ما آرزوهایی داشته ایم یا داریم که به آنها نرسیده ایم یا هرگز نخواهیم رسید.
بعضی وقت ها از بس که اوضاع بر وفق مراد نیست، خودمان را با چیزهایی پیش پا افتاده مقایسه می کنیم و ناراحتیم که چرا حداقل مثل آنها نشدیم. مثلا می گوییم قبض برق هم نشدیم، چند نفر از ما بترسن ... نمونه هایی از این دست را بخوانید... - ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه! - قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم! - موبایل هم نشدیم، روزی هزار بار نگامون کنی! - پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن! - آهنگ هم نشدیم، دو نفر بهمون گوش کنن! - مانیتور هم نشدیم ازمون چشم برندارن! - کلاه هم نشدیم حداقل.... ادامه اش رو تو ادامه مطلب بخونید جالبه !!!
ادامه مطلب هر جمعه به جاده آبي نگاه مي كنم . و در انتظار قاصدكي مي نشينم كه قرار است خبر گامهاي تو را براي من بياورد،
گامهاي استوار و دستهاي سبزت را. اگر بيايي، چشمهايم را سنگفرش راهت خواهم كرد. تو مي آيي و در هر قدم، شاخه اي از عاطفه خواهي كاشت و قاصدكي را آزاد خواهي كرد. تو مي آيي و روي هر درخت پر شكوه لانه اي از اميد براي كبوتران غريب خواهي ساخت. صداي تو، بغض فضا را مي شكافد. فضاي مه آلودي كه قلب چكاوكها را از هر شاخه درختش آويزان كرده اند. تو با دستهايت بر قلبهاي شقايق ها رنگ سبز اميد خواهي زد و با رنگ پر معناي دريا خواهي نوشت: " به نام خداي اميدها"!
|
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin] |