نگاهی دیگر
نويسندگان
لينک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان با مزه و آدرس m.f15970.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال

این فکر را به یادمان می اورد.پس نوروزت مبارک که سالت را سرشار از عشق کند . . .

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, ] [ 16:59 ] [ مهدی فرهادی ]

کورش کبیر میگوید:

بودن با کسی که دوستش نداری ونبودن با کسی که دوستش

داری همه اش رنجه!پس اگر همچون خود نیافتی مثل خدا تنها باش

 

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:40 ] [ مهدی فرهادی ]

 آفتابگردان دنبال خورشید می گشت،ناگهان ستاره ای چشمک زد،آفتابگردان سرش را پایین انداخت.آری.....گلها هیچوقت خیانت نمی کنند

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:32 ] [ مهدی فرهادی ]

خدایا!
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم برای اینکه هرکس آنچنان می میرد که زندگی کرده است


 

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:11 ] [ مهدی فرهادی ]

حقیقتش داشتم دنبال مطلب می گشتم که یهو چشمم افتاد به شعر سهراب دوباره خوندمش گفتم بد نیست که برای شما هم بزارم تا شاید با خوندنش حال و هواتون عوض بشه ........

به سراغ من اگر می‌آیید،
پشت هیچستانم.

پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگ‌های هوا، پر قاصدهایی است
که خبر می‌آرند، از گل واشده دورترین بوته خاک.
روی شن‌ها هم، نقش‌های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپه معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا می‌آید.
آدم این‌جا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.

به سراغ من اگر می‌آیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.  
            
       سهراب سپهری

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:1 ] [ مهدی فرهادی ]

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:41 ] [ مهدی فرهادی ]


[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:38 ] [ مهدی فرهادی ]

فلسفه تنهایی را هر چقدر هم خوب ببافند ٫ بی قواره بر تن آدم زار می زند ....

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:34 ] [ مهدی فرهادی ]

دل های پاک خطا نمیکنن ... سادگی میکنند و

امروز سادگی پاک ترین خطای دنیاست ....

 

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:32 ] [ مهدی فرهادی ]

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:25 ] [ مهدی فرهادی ]

 


                             دلم آسمان “جمعه” است ، می گیرد و نمی بارد

 

 

 

 

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:22 ] [ مهدی فرهادی ]

دوستی می گفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند. تعدادی هم برای
محکم کاری دو بار این کار را انجام می دادند، ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی. هم
رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود. هر وقت این خانم سر کلاس حاضر بود، حتی اگر نصف کلاس
غایب بودند، جناب مجنون می گفت: استاد همه حاضرند! و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت:
استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!

در اواخر دوران تحصیل، باهم ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند. امروز خبردار شدم که آگهی
ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرد است:

هیـچ کس زنده نیست… همه مُردند …

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:16 ] [ مهدی فرهادی ]

یک روز خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک

پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا

برای سفرشون آماده بشن!

 

در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند.

در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز

کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که

نمک نیاوردند!

 

پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد

 

از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.

 

لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او

سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

 

او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره.

خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

 

سه سال گذشت… و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال … شش سال … سپس در سال

هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام

کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.

 

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،«

دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:15 ] [ مهدی فرهادی ]

از مردم دنیا سوالی پرسیده شد و نتیجه آن جالب بود
سؤال از این قرار بود:
نظر خودتان را راجع به كمبود غذا در سایر كشورها صادقانه بیان كنید؟

و جالب اینکه كسی جوابی نداد

چون
در آفریقا كسی نمی دانست 'غذا' یعنی چه؟
در آسیا كسی نمی دانست 'نظر' یعنی چه؟
در اروپای شرقی كسی نمی دانست 'صادقانه' یعنی چه؟
در اروپای غربی كسی نمی دانست 'كمبود' یعنی چه؟
و در آمریكا كسی نمی دانست 'سایر كشورها' یعنی چه؟
                                     علامت سوال
[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:9 ] [ مهدی فرهادی ]

Mountain Biker in Motion

زندگي مثل دوچرخه سواري مي مونه واسه حفظ تعادلت هميشه بايد در حرکت باشي. 

                                                                                                 (آلبرت انيشتين)

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 9:52 ] [ مهدی فرهادی ]


 

لحظه ها را ميگذرانديم تا به خوشبختي برسيم غافل ازاينکه خوشبختي درآن لحظه هائي بود که گذرانديم.

                                                                                                                            (دکتر علي شريعتي)

 

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 9:45 ] [ مهدی فرهادی ]

                                                   

 

                                                   57908e6b3398db8b17bf6d4e067e3243-425

خدايا ! تو اين روزای باقی مونده تا عيد


 هيچ پدر و مادری رو شرمنده بچه هاش نكن 


" آمین "


 

 

 

 

 

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 9:30 ] [ مهدی فرهادی ]

                                                        

به آیت الله بهجت(ره) گفتند:
 
چه کار کنیم تا آدم بشویم ؟

فرمودند: نگویید چکار کنیم!

 بلکه بگویید چه کار نکنیم تا آدم بشویم ...

 

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 9:26 ] [ مهدی فرهادی ]

 

         بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد

[ جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, ] [ 15:33 ] [ مهدی فرهادی ]

نامـه ای عاشـقانه از دکتـر علی شریـعتی


 


 

با تو، همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
با تو، آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند

 

...


ادامه مطلب
[ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:50 ] [ مهدی فرهادی ]

ما که هستیم؟

یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد

او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟

دست ها بالا رفت.او گفت:من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم

اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم.

او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟

باز هم دست ها بالا بودند.او جواب داد خوب. اگر این کار را کنم چه؟

او پول ها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد

بعد آنها را برداشت و گفت:

مچاله و کثیف هستند حالا چه کسی آنها را می خواهد؟

بازهم دستها بالا بودند

سپس گفت:

هیچ اهمیتی ندارد که من با پولها چه کردم شما هنوز هم آن ها را می خواستید

چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار می ارزید.

اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم، مچاله می شویم

و با تصمیم هایی که می گیریم و حوادثی که به سراغ ما می آیند آلوده می شویم .

و ما فکر می کنیم که بی ارزش شده ایم

اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد.

شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید.

کثیف یا تمیز،مچاله یا چین دار

شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید.

ارزش ما در کاری که انجام می دهیم یا کسی که می شناسیم نمی آید

ارزش ما در این جمله است که:

ما که هستیم؟

هیچ وقت فراموش نکنید که شما استثنایی هستید

ما که هستیم؟

یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد

او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟

دست ها بالا رفت.او گفت:من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم

اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم.

او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟

باز هم دست ها بالا بودند.او جواب داد خوب. اگر این کار را کنم چه؟

او پول ها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد

بعد آنها را برداشت و گفت:

مچاله و کثیف هستند حالا چه کسی آنها را می خواهد؟

بازهم دستها بالا بودند

سپس گفت:

هیچ اهمیتی ندارد که من با پولها چه کردم شما هنوز هم آن ها را می خواستید

چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار می ارزید.

اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم، مچاله می شویم

و با تصمیم هایی که می گیریم و حوادثی که به سراغ ما می آیند آلوده می شویم .

و ما فکر می کنیم که بی ارزش شده ایم

اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد.

شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید.

کثیف یا تمیز،مچاله یا چین دار

شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید.

ارزش ما در کاری که انجام می دهیم یا کسی که می شناسیم نمی آید

ارزش ما در این جمله است که:

ما که هستیم؟

هیچ وقت فراموش نکنید که شما استثنایی هستید

[ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:24 ] [ مهدی فرهادی ]

نظر دکتر شریعتی در مورد فقر را بدانید

اسلام بر خلاف مذاهب دیگری که توجیه کننده ی فقر را مناسبات زندگی اجتماعی میدانند، بزرگترین آموزش یافته ی مکتبش ابوذر میگوید: “وقتی فقر وارد خانه ای میشود، دین از درب دیگر خارج میشود” و یا پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) که بنیانگذار مکتبی است که همه ما مسلمانان به آن اعتقاد راسخ داریم چه شیوا و ساده بیان فرموده است: “من لا معاش له لا معاد له” کسی که زندگی مادی ندارد زندگی معنوی هم نخواهد داشت. چون؛ شکم خالی هیچ ندارد، جامعه ای که دچار کمبود اقتصادی و مادی است مسلماً کمبود های معنوی بسیاری خواهد داشت و آنچه را که در جامعه های فقیر، آنرا اخلاق و مذهب می نامند، متاسفانه معنویت در آن جایی ندارد.

 

میخواهم بگویم؛ فقر همه جا سر میکشد …

 

فقر ، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست …فقر ،حتی گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند…

 

 فقر ، چیزی را “نداشتن” است ؛ ولی آن چیز پول نیست ؛ طلا و غذا هم نیست …

 

فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند …

 

فقر ، اعجوبه ایست که بشکه های نفت در عربستان را تا ته سر میکشد …

 

فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند …

 

فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد میکند …

 

فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …

 

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …

 

فقر ، همه جا سر میکشد …

 

فقر ، شب را “بی غذا”  سر کردن نیست …

 

فقر ، روز را “بی اندیشه” سر کردن است …

[ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:20 ] [ مهدی فرهادی ]

 

وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَة

       خود را با دست خود به هلاکت میفکنید    

 

 

[ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:18 ] [ مهدی فرهادی ]

در فولكلور آلمان ، قصه ای هست كه این چنین بیان می شود :
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده . شك كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین ، تمام روز اور ا زیر نظر گرفت.
متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یك دزد راه می رود ، مثل دزدی كه می خواهد چیزی را پنهان كند ، پچ پچ می كند ،آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض كند ، نزد قاضی برود و شكایت كند.
اما همین كه وارد خانه شد ، تبرش را پیدا كرد . زنش آن را جابه جا كرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه می رود ، حرف می زند ، و رفتار می كند!
پائلو کوئیلو
همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم!

[ جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, ] [ 15:12 ] [ مهدی فرهادی ]

فراموش مکن تا باران نباشد رنگین کمان نیست 
تا تلخی نباشد شیرینی نیست 
و 
گاهی همین دشواری هاست که از ما انسانی نیرومند تر و شایسته تر می سازد خواهی دید 
آری خورشید بار دیگر درخشیدن آغاز می کند

[عکس: 10682569480243072937.jpg]

[ جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, ] [ 14:40 ] [ مهدی فرهادی ]

هنگامی كه دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود 
دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم كه درهای باز را نمی بینیم

[عکس: 50249972854741027124.jpg]

[ جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, ] [ 14:38 ] [ مهدی فرهادی ]

طنز؛ عقده های خودمانی!

یادمه بچه گی هام یه فامیل داشتیم که همیشه می گفت: تو یه چیزی میشی ... تو یه چیزی میشی ... واقعا سق سیاهی داشت و چشم شوری که بعد از این همه سال هیچی نشدم ... همه ما آرزوهایی داشته ایم یا داریم که به آنها نرسیده ایم یا هرگز نخواهیم رسید. 

بعضی وقت ها از بس که اوضاع بر وفق مراد نیست، خودمان را با چیزهایی پیش پا افتاده مقایسه می کنیم و ناراحتیم که چرا حداقل مثل آنها نشدیم. مثلا می گوییم قبض برق هم نشدیم، چند نفر از ما بترسن ... نمونه هایی از این دست را بخوانید...

- ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه!

- قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم!

- موبایل هم نشدیم، روزی هزار بار نگامون کنی!

- پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن!

- آهنگ هم نشدیم، دو نفر بهمون گوش کنن!

- مانیتور هم نشدیم ازمون چشم برندارن!

- کلاه هم نشدیم حداقل
....
 ادامه اش رو تو ادامه مطلب بخونید جالبه !!!


ادامه مطلب
[ جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, ] [ 14:29 ] [ مهدی فرهادی ]

 هر جمعه به جاده آبي نگاه مي كنم .

و در انتظار قاصدكي مي نشينم كه قرار است خبر گامهاي تو را براي من بياورد،

 گامهاي استوار و دستهاي سبزت را.

اگر بيايي، چشمهايم را سنگفرش راهت خواهم كرد.

تو مي آيي و در هر قدم،

شاخه اي از عاطفه خواهي كاشت و قاصدكي را آزاد خواهي كرد.

تو مي آيي و روي هر درخت پر شكوه لانه اي از اميد

براي كبوتران غريب خواهي ساخت.

صداي تو، بغض فضا را مي شكافد.

فضاي مه آلودي كه قلب چكاوكها را از هر شاخه درختش آويزان كرده اند.

تو با دستهايت بر قلبهاي شقايق ها رنگ سبز اميد خواهي زد

و با رنگ پر معناي دريا خواهي نوشت:           

 " به نام خداي اميدها"!                                      


                                                                        

 

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, ] [ 20:0 ] [ مهدی فرهادی ]

وفاداری؟ خدا بیامرزدش ...


صداقت؟ یادش گرامی...


غیرت؟ به احترامش یک لحظه سکوت ...


معرفت؟ یابنده پاداش میگیرد...


واقعا به کجا چنین شتابان؟

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:48 ] [ مهدی فرهادی ]

به تعظیم مردم زمانه اعتماد نکن .


تعظیم انان همانند دو سر کمان

 

 است که هرچه به هم نزدیکتر شوند تیرش کشنده تر است

 

           

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:45 ] [ مهدی فرهادی ]

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.

عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:

«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.

بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»

ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»

[ چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:, ] [ 22:24 ] [ مهدی فرهادی ]

آیا مردان در ایران باستان هیز نبوده اند؟ به نظرم نبوده اند. زیاد نشنیده ام که ایرانیان وقتی کشورگشایی می کردند زنان آنها را آزار داده باشند یا تصاحب کرده باشند. اهل غارت و تجاوز نبوده اند. 

مردان در ایران امروزی را نمی دانم در باره شان چه می شود گفت و حواسشان به کجاست!

باور بفرمایید الان بیش از آنچه به فکر عوارض آلودگی هوا و سلامتی قلب و ریه خود باشند به فکر خرید محصولات بهداشتی برای درمان ناتوانی و ضعف جنسی هستند! چرا؟

آیا شما  شبکه های ماهواره ای و تهاجم فرهنگی را بی تاثیر می دانید؟ آیا حذف تاریخ و فرهنگ و هنر و محدودیت هایی که در این زمینه ها هست بی تاثیر است؟

ما آیا چه قدر در مورد موسیقی کلاسیک می دانیم آیا اثار بتهون را  می شناسیم یا تشخیص می دهیم؟ اما صدای فلان خواننده لس انجلسی یا وطنی و مجاز را به خوبی می شناسیم. چرا؟

 

اگر مردان در ایران باستان هیز نبوده اند و امروز به این حال و روز افتاده ایم حق هست که خیلی زن ها بارها این جمله را به مردشان می گویند:

"ای مرد! آخه به تو هم می گن مرد؟"

[ چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:, ] [ 21:48 ] [ مهدی فرهادی ]

"گناهی بالاتر از این نیست که از گناه دیگران پرده برداریم" خیر منظور این نیست که در مقابل جرم سکوت کنیم. منظور تشت رسوایی طرف را بر زمین کوبیدن است. راستی این جریان تشت رسوایی رو می دونید چیه؟ اگه نمی دونید جستجو کنید جالبه بدونید. یک اطلاعات عمومی هست. وقتی میگن تشت رسوایی طرف از بام افتاده... مولوی هم خیلی به این مورد اشاره داره

 

 

[ چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:, ] [ 21:46 ] [ مهدی فرهادی ]

.: Weblog Themes By GreenSkin :.
About

مخمل سرخ دلم پرنیان قدوم سبزتان
Blog Custom

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 70
بازدید دیروز : 112
بازدید هفته : 269
بازدید ماه : 307
بازدید کل : 38899
تعداد مطالب : 100
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

Alternative content




برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


کد گالری

Online User دریافت کد خداحافظی دریافت کد پیغام خوش آمدگویی


كد تغيير شكل موس